کمانگیر عزیز مطلبی در مورد جنگ ۸ ساله ی ایران و عراق نوشت(+) و در مقابل آقای مرادیان جوابی داد(+) که من به شخصه قانع نشدم و این البته به معنی قبول کردن همه ی موارد پست کمانگیر نیست!(پست دوم کمانگیر (+) )
واقعیت این هست که مقدس سازی بیش از اندازه ی فضای جنگ مشکلات زیادی برای مردم فراهم کرده. آنقدر این مشکلات ریشه ای بوده که حتی فیلمسازان ما هم اغلب فیلم هایی شعارگونه ساختند که نه تنها کمکی به درک فضای جبهه ها نکردند بلکه مورد تمسخر هم قرار گرفتند! جمله هایی مثل «حاجی سیدت رو کشتند!» و صحنه هایی مثل سینه زنی وسط حمله به دشمن و … آنقدر خنده دار بودند که به عنوان جوک از اینها استفاده بشه!(این رو مقایسه بکنید با نوع فیلم هایی که در هالیوود و کلا سینمای آمریکا در مورد مثلا جنگ ویتنام و حتی جنگ جهانی ساخته شده!)
به نظرم برای اینکه دید عقل گرایانه و منطقی به موضوع داشته باشیم باید احساسات رو کنار بگذاریم. اینکه فلان شهید گفته که از جبهه ها فقط خوبی بگید تا مردم مایوس نشن دلیلی نمیشه تا ابد حقایق رو نادیده بگیریم حتی اگر همین شهید، رفیق خود ما بوده که جلوی چشم های خودمون شهید شده یا حتی پدر و برادر ما.
در مورد پست کمانگیر و مخصوصا این جمله «خانه ی آراسته ی دفاع مقدس لایه ی زیرینی دارد که گنداب است» باید عرض کنم به وضوح جملاتی شبیه به این رو با همین مضمون از خود رزمندگان و ارتشی ها- چه فامیل و چه دوست و آشنا و … – شنیدم و شک چندانی به درست بودنش ندارم اما انتقادی که به کمانگیر دارم یکسو نگری ایشون در بعضی موارد هست. یعنی در مسئله ای مانند جنگ ایران و عراق، کمانگیر در بحث اخلاقی و خوب و بد بودن دچار یک سویه نگری شده. به طور مثال چون جنگ یک مسئله ی مادی هست، پس هر دو طرف ماجرا در فجایع به بار آمده مقصرند(حالا یک طرف کم و یک طرف زیاد) اما در بحث هایی چون انرژی هسته ای و حقوق بشر همیشه این دولت و حکومت ایران هست که مقصرمطلق قلمداد میشه و نه هر دو طرف!(به انتخاب طرف ها هم باید دقت کرد!)
بحثی که اینجا بوجود میاد مفصل است و امیدوارم خیلی زود در مورد نحوه ی تفکر من قضاوت نکنید.
حالا بپردازیم به جواب جناب مرایان:
جناب مرادیان در پروفایل وبلاگ نوشتند که مستند ساز جبهه ی فرهنگی هستند. همین پروفایل انتظار من مخاطب رو برای دریافت اطلاعات یبشتر بالا برده لکن ایشون هم مثل همقطاران خودشون(در چنین مواردی) جواب قانع کننده ای ندادند.
یک: این استدلال که بعد از عقب نشینی، ممکن بود عراق دوباره حمله کنه، هنگام پذیرفتن قطعنامه هم بود پس چرا آن موقع قبول کردند ولی سال ۶۱ نه؟ وقتی گفته میشه در سال ۶۱ ایران در موقعبت برتری از نظر سیاسی بود و حتی عرفات به تهران امد و گفت صلح+چند میلیارد پول برای شما و فقط صلح برای عراق، آیا با قبول کردن این معامله چیزی از دست میدادیم؟ بالفرض که عراق دوباره حمله می کرد و حتی پولی هم داده نمیشد. آیا با این قبول این صلح و بعد نقض اون از طرف مقابل، راحت تر نمیشد جنگید؟ تازه مگر همین که قطعنامه امضا شد همه به مرخصی میرفتند؟ ارتش منحل میشد؟!!!
بعذ مگر بعد از قبول قطعنامه حمله ای نشد؟ یعنی احتمالش را کمتر میدانستند؟!!!
دو: ورود به خاک طرف مقابل برای گروکشی در مذاکرات احتمالی و به قول امروزی ها چانه زنی از بالا شاید منطقی باشه ولی به نظرت این ورود برای گروکشی ۶ سال باید طول میکشید و آخر سر به جام زهر ختم میشد؟ آخر این چه جور گروکشی است دیگر؟!!!
سه،چهار و پنج:حمایت غربی ها،روس ها و حتی عرب ها از صدام به خاطر این بود که منافعشون ایجاب میکرد. آیا ما هم مطابق منافع ملت عمل کردیم؟ و می کنیم؟!
و اما جمله های آخرتون و مخصوصا این جمله «اگر جنگ سال 61 تمام می شد الان همه ی ما فرزندان عراق بودیم! و هیچ راهی جز مستهلک کردن ماشین جنگی هار شده ی عراق نبود»که نتیجه گیری کردید کمی بی انصافی است. یعنی آنقدر اطمینان دارید که روال کار همانطور پیش می رفت که شما فکر میکنید؟! به نظر شما ماشین دفاعی ایران که در ایام ۶۱ مرتب پیروز میشد تا حتی وجبی خاک هم دست عراق نماند، ضعیف تر از همین ماشین در سالهای بعدی بود که حمله ی وسیع دشمن از غرب کشور(بعد از قبول قطعنامه) را دفع کرد؟
پ ن :من مطلقا اینطور فکر نمیکنم که هر چی بالا گفتم درسته. در معرض دید گذاشتن عقاید و تفکرات زمینه ی اصلاح رو فراهم میکنه و امیدوارم اگر نقدی به یکدیگر داریم، صمیمانه بیان کنیم.
پ ن ۱:به نظر میرسه جناب مرادیان تازه به جمع وبلاگ نویسان اضافه شدند یا اینکه این وبلاگ رو جدیدا ایجاد کردن. امیدوارم به نوشتن ادامه بدن و البته خیلی بهتر میشد به جمع ما وردپرسی ها اضافه میشدن! (سواستفاده به این میگن 😀 )
تا بعد…