بایگانیِ دستهٔ ‘اجتماعی’

گمانم تو شناخت سن آدمها دچار مشکل شدم. چون وقتی گفت دختر دوساله ام سیم‌کارت موبایل رو خراب کرده و همه شمارها منجمله شماره‌ی رفیق ارومیه ای اش را از دست داده، حسابی جا خوردم. نگاش به دستهای سیاهش بود که سعی میکرد با مایع ظرفشویی پاکشون کنه. صورت پر چین و چروکی داشت ولی بهش نمیخورد که سن زیادی داشته باشه. پرسیدم از چیه؟ گفت  گردو خوردم. گردوهای پشت ساختمان ما تو پادگان که خودم حتی یکبار هم سمتشان نرفتم و راستش را بخواهید، حتی ندیده بودمشان! گفتم مگه گردو نخوردی تا حالا که  فکر میکنی با شستن رنگش میره؟ گفت نه! طرفهای ما گردو چکار میکنه!

 از نیروهای رزمی بود. حقوقش را پرسیدم. گفت ارزشی نداره ولی چاره ای هم نداره. پس چکار کنه! برای ماهی ششصد هفتصد هزار تومان، آواره ی کوهها شده. گفتم میری سردشت؟ گفت نمیدونم. شاید رفتیم شردشت. گفتم شر دشت؟ گفت آره. شردشت

حمید احمدی : پس از ورود آقای خمینی به پاریس و پس از بازتاب نظریات ایشان در پاریس، در لوموند، حوزه علمیه قم درباره مشارکت روحانیت در امور دولتی، موضع گیری مشابه آقای خمینی در خصوص اینکه روحانیت انتظار ندارد امور دولتی و مملکتی را عهده دار شود، توسط یکی از چهره های با نفوذ حوزه علمیه قم مطرح شد. آقای مکارم شیرازی در آن زمان [14 آبان 1357] در مصاحبه ای گفت:« تا آنجا که من اطلاع دارم هیچ رهبری مذهبی انتظار ندارد که رهبری مملکت را به عهده بگیرد. رهبران مذهبی می خواهند از جنبه های مذهبی بر امور نظارت داشته باشند.» آیا در آن زمان، چنین بیان و خط فکری واقعا از اعتقادشان بوده؟

بنی صدر: آقای مکارم شیرازی به احتمال زیاد از اعتقادش بود. برای اینکه در مجلس خبرگان و آن روزی که داشتند رای می دادند، اون سخت مخالفت کرد. بله، آقای مکارم شیرازی آن روز سخت مخالفت کرد و گفت: امروز، روز سیاه تاریخ ایران است.

حمید احمدی : عجب

پ ن: راست و دروغش به گردن راوی

صفحه 61، از کتاب خاطرات ابولحسن بنی‌صدر به کوشش حمید احمدی، عضو جامعه بین المللی تاریخ دانان شفاهی

انتشارات انقلاب اسلامی، چاپ اول، شهریور 1380

=-=-=-=-=
Powered by Blogilo

سلام

«وقتی مبارزه با دشمن بر پاسداشت آزادی مقدم باشد، استبداد رشد می‌کند!»

این جمله‌ی من نیست و هیچ ربطی هم در ظاهر به وقایع اخیر جامعه ایران ندارد. جمله‌ای است در متن ِ نقد ِ یک فیلم! همین

حرفی نیست جز اینکه این را بخوانید! البته قبلش اگر توانستید و وقتش را پیدا کردید و حوصله‌تان اجازه داد و … حتما این را ببینید!

پ ن : گنو یعنی پاسداشت آزادی، اگرچه به سختی و مشقت بیفتی!

=-=-=-=-=
Powered by Bilbo Blogger

چند پست قبل طی پی نوشتی خواستار توجه وبلاگستان به موضوع کپی رایت شدم اما فیدبکی دریافت نشد و حالا جنجالی به پا شده که موضوع اصلیش عدم رعایت کپی رایت اگر نباشد، قطعا آتشش از گور آن بلند شده!. چند سوال دارم.مطرح میکنم و امیدوارم مثل همیشه بی اعتنایی نشود! 🙂

هر دیتایی که تولید می کنیم، اعم از شعر،نوشته ی کوتاه،مقالات مختلف علمی ادبی سیاسی و …،پوستر،عکس،کاریکاتور و …متعلق به ما هستند و در این شکی نیست.
حالا اگر این دیتا رو در وب منتشر کنیم(و به اصطلاح دیوار سخت افزاری امنیتی رو برداریم)- چه تحت مجوزی خاص و چه بدون اشاره به هیچ مجوزی- آیا می شود جلوی بازانتشارش را گرفت؟
سوال اساسی این هست که در صورت بازانتشار دیتا بدون اجازه از صاحب اثر، چه اتفاقی باید بیفتد؟ و آیا سازوکاری برای تنبیه وبلاگ متخلف وجود دارد؟ و یا باید وجود داشته باشد؟!
به نظر شما یک وبلاگ متقلب تا چه حدی می تواند رشد کند؟ و آیا چنین وبلاگ متخلف بزرگ شده ای می شناسید که باعث تنش و ایجاد جوی چنین ملتهب در وبلاگستان بشود؟!

جواب درست به این سوالات شاید راه حلی پیش پای ما بگذارد و سوتفاهمات را برطرف کند 🙂

پ ن: کپی رایت مسئله ی اساسی وبلاگستان و شاید چند سال بعد ِ جامعه ی ما خواهد بود!
براستی کپی رایت یک معضل است و یا یک راه حل؟!

پ ن: جملات دکتر رو دوباره بخونیم:

چند پيام مهم براي همه ما :

الف- براي كاربران وب: در وب جديد اين شما هستيد كه تصميم ميگيريد چه چيزي را دوست داريد ببينيد و چه چيزي را دوست نداريد. سلطان وب فقط و فقط شماييد. (و نه صاحبان وبلاگها و سایتها)

ب-براي برنامه نويسان،طراحان و صاحبان سايتها و و وبلاگها: وب جديد اقتضائات خاص خود را دارد.بايد خود را با اينها مطابقت دهيد. سعي كنيد سايت يا سرويس خود را انقدر زيبا، ساده مفيد و جذاب طراحي كنيد كه كاربران شما علاقهاي به تغيير در ان نداشته باشند.اگر ميخواهيد از تبليغات استفاده كنيد بايد تبليغات شما جذاب و حرفهاي باشد. خود را با تحولات جديد وب مطابقت دهيد. مقاومت بيفايده است!


وبلاگستان آزاد، آری یا نه
؟ (از مطرود)

با مفهوم کپی لفت آشنا بشویم
کپی لفت در ویکی پدیا

جنگ و چند سوال

منتشرشده: 2008/07/23 در ایران, اجتماعی
برچسب‌ها:,

کمانگیر عزیز مطلبی در مورد جنگ ۸ ساله ی ایران و عراق نوشت(+) و در مقابل آقای مرادیان جوابی داد(+) که من به شخصه قانع نشدم و این البته به معنی قبول کردن همه ی موارد پست کمانگیر نیست!(پست دوم کمانگیر (+) )

واقعیت این هست که مقدس سازی بیش از اندازه ی فضای جنگ مشکلات زیادی برای مردم فراهم کرده. آنقدر این مشکلات ریشه ای بوده که حتی فیلمسازان ما هم اغلب فیلم هایی شعارگونه ساختند که نه تنها کمکی به درک فضای جبهه ها نکردند بلکه مورد تمسخر هم قرار گرفتند! جمله هایی مثل «حاجی سیدت رو کشتند!» و صحنه هایی مثل سینه زنی وسط حمله به دشمن و … آنقدر خنده دار بودند که به عنوان جوک از اینها استفاده بشه!(این رو مقایسه بکنید با نوع فیلم هایی که در هالیوود و کلا سینمای آمریکا در مورد مثلا جنگ ویتنام و حتی جنگ جهانی ساخته شده!)

به نظرم برای اینکه دید عقل گرایانه و منطقی به موضوع داشته باشیم باید احساسات رو کنار بگذاریم. اینکه فلان شهید گفته که از جبهه ها فقط خوبی بگید تا مردم مایوس نشن دلیلی نمیشه تا ابد حقایق رو نادیده بگیریم حتی اگر همین شهید، رفیق خود ما بوده که جلوی چشم های خودمون شهید شده یا حتی پدر و برادر ما.

در مورد پست کمانگیر و مخصوصا این جمله «خانه ی آراسته ی دفاع مقدس لایه ی زیرینی دارد که گنداب است» باید عرض کنم به وضوح جملاتی شبیه به این رو با همین مضمون از خود رزمندگان و ارتشی ها- چه فامیل و چه دوست و آشنا و … – شنیدم و شک چندانی به درست بودنش ندارم اما انتقادی که به کمانگیر دارم یکسو نگری ایشون در بعضی موارد هست. یعنی در مسئله ای مانند جنگ ایران و عراق، کمانگیر در بحث اخلاقی و خوب و بد بودن دچار یک سویه نگری شده. به طور مثال چون جنگ یک مسئله ی مادی هست، پس هر دو طرف ماجرا در فجایع به بار آمده مقصرند(حالا یک طرف کم و یک طرف زیاد) اما در بحث هایی چون انرژی هسته ای و حقوق بشر همیشه این دولت و حکومت ایران هست که مقصرمطلق قلمداد میشه و نه هر دو طرف!(به انتخاب طرف ها هم باید دقت کرد!)
بحثی که اینجا بوجود میاد مفصل است و امیدوارم خیلی زود در مورد نحوه ی تفکر من قضاوت نکنید.
حالا بپردازیم به جواب جناب مرایان:

جناب مرادیان در پروفایل وبلاگ نوشتند که مستند ساز جبهه ی فرهنگی هستند. همین پروفایل انتظار من مخاطب رو برای دریافت اطلاعات یبشتر بالا برده لکن ایشون هم مثل همقطاران خودشون(در چنین مواردی) جواب قانع کننده ای ندادند.

یک: این استدلال که بعد از عقب نشینی، ممکن بود عراق دوباره حمله کنه، هنگام پذیرفتن قطعنامه هم بود پس چرا آن موقع قبول کردند ولی سال ۶۱ نه؟ وقتی گفته میشه در سال ۶۱ ایران در موقعبت برتری از نظر سیاسی بود و حتی عرفات به تهران امد و گفت صلح+چند میلیارد پول برای شما و فقط صلح برای عراق، آیا با قبول کردن این معامله چیزی از دست میدادیم؟ بالفرض که عراق دوباره حمله می کرد و حتی پولی هم داده نمیشد. آیا با این قبول این صلح و بعد نقض اون از طرف مقابل، راحت تر نمیشد جنگید؟ تازه مگر همین که قطعنامه امضا شد همه به مرخصی میرفتند؟ ارتش منحل میشد؟!!!
بعذ مگر بعد از قبول قطعنامه حمله ای نشد؟ یعنی احتمالش را کمتر میدانستند؟!!!

دو: ورود به خاک طرف مقابل برای گروکشی در مذاکرات احتمالی و به قول امروزی ها چانه زنی از بالا شاید منطقی باشه ولی به نظرت این ورود برای گروکشی ۶ سال باید طول میکشید و آخر سر به جام زهر ختم میشد؟ آخر این چه جور گروکشی است دیگر؟!!!

سه،چهار و پنج:حمایت غربی ها،روس ها و حتی عرب ها از صدام به خاطر این بود که منافعشون ایجاب میکرد. آیا ما هم مطابق منافع ملت عمل کردیم؟ و می کنیم؟!

و اما جمله های آخرتون و مخصوصا این جمله «اگر جنگ سال 61 تمام می شد الان همه ی ما فرزندان عراق بودیم! و هیچ راهی جز مستهلک کردن ماشین جنگی هار شده ی عراق نبود»که نتیجه گیری کردید کمی بی انصافی است. یعنی آنقدر اطمینان دارید که روال کار همانطور پیش می رفت که شما فکر میکنید؟! به نظر شما ماشین دفاعی ایران که در ایام ۶۱ مرتب پیروز میشد تا حتی وجبی خاک هم دست عراق نماند، ضعیف تر از همین ماشین در سالهای بعدی بود که حمله ی وسیع دشمن از غرب کشور(بعد از قبول قطعنامه) را دفع کرد؟

پ ن :من مطلقا اینطور فکر نمیکنم که هر چی بالا گفتم درسته. در معرض دید گذاشتن عقاید و تفکرات زمینه ی اصلاح رو فراهم میکنه و امیدوارم اگر نقدی به یکدیگر داریم، صمیمانه بیان کنیم.

پ ن ۱:به نظر میرسه جناب مرادیان تازه به جمع وبلاگ نویسان اضافه شدند یا اینکه این وبلاگ رو جدیدا ایجاد کردن. امیدوارم به نوشتن ادامه بدن و البته خیلی بهتر میشد به جمع ما وردپرسی ها اضافه میشدن! (سواستفاده به این میگن 😀 )

تا بعد…

نای نوشتن که هیچ، نفس کشیدن هم ندارم. چه یدانم چه مرگم شده؟ کاش امروز آخرین روز زندگی بود. حداقل راحت سرم را روی بالش میگذاشتم و میخوابیدم اما مطمئن، که نه به زنگ ساعتی بیدار خواهم شد و نه به صدای مادری.
دیروزم با امروزم خیلی فرق داشته پس تا گندش نزده ام ترجیح میدهم تمامش کنم!
فعلا این چند نکته را داشته باشید:

۱.مدتی هست که سایت ها و وبلاگ های آی تی و دانلود، هنگام معرفی نرم افزار، لینک دانلودش رو برای سیستم عامل های موجود مثل ویندوز و لینوکس و مک قرار میدن. این امر اگرچه نشان دهنده ی احترام شخص نویسنده به سلایق مختلف هست اما در مورد لینوکس این نکته چندان جذاب نیست. نصب نرم افزار در لینوکس با ویندوز فرق داره و بستگی به ورژن کتابخانه ها(libraries) ممکنه بسته ای نصب بشه و یا نه! یعنی نصب یک نرم افزار جدیدا آپدیت شده ممکنه شما رو مجبور به آپدیت کل سیستم کنه. در اینصورت چه نیازی هست به دانلود جداگانه ی نرم افزار وقتی خود سیستم عامل همین نرم افزار رو از سرورهای مشخص و امن به همراه تمام وابستگیهای اون دانلود و بعد نصبش میکنه و شما در این مدت میتونید یک عدد چای لب دوز لب سوز مشتی به رگ بزنید؟!
البته میشه اینجا این استدلال رو کرد که همه ی نرم افزارها که در سرور موجود نیستن؟ جواب اینه که تقریبا ۱۰۰ درصد نرم افزارهای مشترک بین لینوکس و سایر سیستم عامل ها، به اندازه ی کافی مشهور هستند که در به اصطلاح «مخازن» گذاشته بشن. پس جای نگرانی نیست! 🙂
البته ممکنه شما با این کار متوجه آپدیت نرم افزاری محبوب مثل VLC بشید و یادتون بیاد گهگاهی مخازن رو آپدیت کنید و بعد البته کل سیستم رو 🙂

apt-get update
apt-get dist-upgrade

و یک نکته ی مفیدی هم که این وسط هست، دیدن اسم لینوکس ه که یعنی ویندوز تنها سیستم عامل موجود نیست و شاید این وسط کسی کنجکاوی کرد و ادامه ی قضایا…

۲-آقا سیاست خیلی بی پدر و مادره! یه ماه بعد قراره کفن پوشا به جای سفارت انگلیس برن جلو دفتر تازه تاسیس حفاظت منافع آمریکا و ننه و باباشون رو بیارن جلو چشاشون! این وسط مرتیکه سفیر انگلیس کلی حال میکنه! اصلا از کجا معلوم این یکی هم کار خودشون نیست؟ (اسمایلی دائی جان بناپارت!)

۳-من موندم این کفن پوشان وبلاگی و غیروبلاگی چه واکنشی به این خبر بازرسی بدنی فرستاده ی محمود جون به چین(همین جناب حسینی سخنگو) نشون میدن؟ خدائیش هیچ چی! الهی بمیرم برای این همه اصولگرایی(!!!)
بدبخت خاتمی که از ترس همینها حاضر نشد با یه سیاستمدار دست بده اون وقت محمود افتخار میکنه که یه ارتشی که مستقیم(رو این کلمه بحثی هست؟) داره جنایت میکنه باهاش عکس گرفته!(راست و دروغش به من ربطی نداره. پای خودش!) تف…

۴-هر وقت گفتم لینوکس، بخونید گنو/لینوکس! آخه نرم افزار چه ربطی به هسته ی سیستم عامل یعنی لینوکس داره؟! (هزار بار اینو تکرار میکنم تا بلکه یکم جا بیفته!)

۵-خیلی دوست دارم بحث کپی رایت(لزوم اجرا شدن یا نشدن، اخلاقی بودن یا نبودن، نسبی بودن و یا مطلق بودن، کپی رایت در زمینه های مختلف و ….) به طور جدی توی وبلاگستان بحث بشه. و صدالبته امیدوارم این عادتی که من وخیلی ها داریم که به تخلف کنندگان از قانون کپی رایت، لقب دزد میدیم، ترک بشه! هر چی باشه خود این قانون اولا اینجا معتبر نیست و دوما اصولا کپی رایت چیز چرندیه مخصوصا در مورد محصولات فرهنگی مثل کتاب و موسیقی.(اگه تحریک شدید دعوا نکنید، پست بنویسید 😀 )

۶-درگذشت شکیبایی رو هم تسلیت میگم.

کلوب مهمان نوازی!

منتشرشده: 2008/05/16 در اجتماعی
برچسب‌ها:, ,

چند سال پیش که گرفتار کنکور ورودی دانشگاه شده بودیم، همراه دوستان که درس می خواندیم، رسم این بود که کتاب ها را اشتراکی بخریم و اشتراکی هم استفاده کنیم البته نه اینکه مثلا کتابی چند روز پیش من باشد و چند روز پبش بقیه! نه، کتاب را فصل به فصل جدا می کردیم و هر کس فصلی را که دوست داشت بر می داشت!
به هر حال صرفه جویی مهمترین دلیل این کار بود و البته می توانستیم از یادداشت های همدیگر در گوشه و کنار کتاب هم استفاده کنیم.
همین ایده ی ساده ی اشتراک یا به قول گنو/لینوکسی ها «کمک به همسایه» پایه و اساس وب جدید را تشکیل می دهد.ایجاد انواع و اقسام سایت های اشتراکی -اشتراک فیلم، موسیقی، متن و عکس و حتی ایده و … – و رشد وحشتناک این گونه سایتها نشاتن دهنده ی جهت اصلی حرکت وب جدید است. در این میان گاه چنان ایده های جذابی دیده می شود که از کنارشان به سادگی نمیشود گذشت.
یکی از مشکلاتی که هنگام سفر با آن مواجه می شویم محل اسکان موقت هست.یعنی جایی که چند روز و یا حتی چند ساعت جهت استراحت بتوان اطراق کرد! این مشکل وقتی حاد می شود که شما با شهر/کشور مربوطه آشنا نباشید و یا محل های اقامتی مانند هتل به شدت گران باشند. خوب چاره چیست؟ اشتراک! اما اشتراک چه چیزی؟ بله اشتراک اتاق/خانه/باغ و …
سایت hospitalityclub با این ایده ی جذاب شروع به فعالیت کرده که جهانگردان و مسافران بتوانند از امکانات یکدیگر دراقصا نقاط جهان به صورت رایگان استفاده کنند.در صفحه ی معرفی این سایت خلاصه ای از تاریخچه، اهداف و بعضی نکات دیگر را می توانید بیابید.
این سایت بیشتر به درد کسانی میخورد که علاقه دارند به جهانگردی و شاید هم ایرانگردی! نحوه ی کار هم بدین صورت است که هر کسی با توجه به امکاناتی که دارد، نحوه ی مهمان داری را مشخص میکند.مثلا یکی ممکن است اتاق هم در اختیار بگذارد و یا یکی فقط راهنما بشود و امثالهم!
به هر حال ایده ی خوبی است مخصوصا برای اجنبی ها نه ایرانی ها!!!
از ایرانی بازی می ترسم لطفا اگر قصد ثبت نام دارید توجه داشته باشید که درخواست شما به صورت دستی ثبت میشود و ممکن است تا یک هفته هم طول بکشد، پس اگر به دردتان نمیخورد بی خیالش بشوید!

پ ن1: اگر مجرد هستید و در خانه ی پدری زندگی می کنید، توجه داشته باشید که خودتان هم زیادی هستید چه رسد به اینکه مدام هم مهمان دعوت کنید! 😀 البته اگر حسابی مایه دار تشریف دارید و یا یک دیوانه ی پر دل و جرات هستید که با پول کم هم میتواند سفر برود ( که در اینصورت چقدر خوشبختید!) شاید به دردتان بخورد 🙂

پ ن : به علت مشغله ی زیاد، از نوشتن پست های مربوط به گنو/لینوکس معذورم. چون حساسیت زیادی به این مباحث دارم و نمیخوام به علت کمی وقت و در نتیجه سهل انگاری کار رو خراب کنم. پیشاپیش معذرت میخوام 🙂

بیچاره آزادی

منتشرشده: 2008/03/29 در ایران, اجتماعی, اسلام, غرب
برچسب‌ها:, ,

فیلمی که خیرت ویلدرس نماینده ی پارلمان هلند تهیه و پخش کرد، نشان دهنده ی عمق وحشت انسان غربی از اعمال افراطیون مسلمان است. این فیلم  15 دقیقه ای اگر چه به سبکی کودکانه و خنده دار از کنار هم چیده شدن چند تصویر و صحنه های خشن تهیه شده، لکن برای کسی که اطلاعی از اسلام  و قرآن و همینطور ظلم های چند صد ساله ی کشورهای استعمارگر ندارد و یا اگر دارد از طریق رسانه های وابسته ی غربی است، می تواند اثر گذار باشد.
قران کریم یکی از نقاط مشترک تمامی مسلمین از هر مرام و مذهب است، لذا استفاده کردن از آیات خاص این کتاب برای تلقین اینکه خشونت های افراطیون مذهبی به علت وجود این آیات است، نشان از نفرت تهیه کننده ی این اثر سخیف از رشد جمعیت مسلمین اگر نباشد، گواه ترسی اگرچه اغراق گونه لکن منطقی است!
اگر کلاهمان را قاضی کنیم و کمی به وجدانمان فرصت جولان بدهیم، میشود مقصر را دید و شناخت.
خشونت به خودی خود و از طریق چند کلمه و جمله به وجود نمی آید. همه ی ما از ظلم هایی که بر مسلمانان رفته آشنا هستیم، همه می دانیم که چطور استعمارگر پیر سرزمین های اسلامی را تکه تکه  کرد و با حیله و نیرنگ تخم نفاق را چنان در منطقه کاشت که هم اکنون نیز شاهد اثرات این نیرنگ هستیم و …
اما براستی چطور می شود، دولتی با هزاران کیلومتر فاصله این چنین بتواند بر سرنوشت نه یک ملت که دهها قوم و نژاد اثر بگذارد؟ وظیفه ی روحانیتی که خود را برتر از پیامبران می دانست و می داند، چه بود و چه هست؟! هزار چرا و اما دارد این تاریخ لعنتی اما چه کسی می تواند پاسخی بدهد؟ اصلا کسی جرات پرسیدن دارد؟ اگر جوابی هم باشد از کجا معلوم که حقیقت دارد؟ مرز میان راست و دروغ کجاست؟
تقصیر را به گردن این و آن انداختن حماقت محض که نه بی شرفی است. بزرگترین دشمن اسلام نه کفار و مشرکین که خود مسلمین اند. ترا به خدا ببینید اوضاع همین ام القرای اسلام را. منظورم البته که ایران است! دو رویی و خباثت از سر و روی همه مان می بارد! استثنایی هم قائل نمی شوم. هر کسی به نوعی دچار مشکل اخلاقی شده. آخر کجای اینها با اسلام می خواند؟ آقای X دستور می دهد فلان جور باشیم و هر چی مشکل باشد را گردن استکبار و غرب می اندازد، آقای y روز روشن دروغ های شاخدار می گوید و بعد ادعا می کند که حکومت موعود نزدیک است!!! فلانی قدرتش که کم می شود، درجه ی دموکراسی خونش بالا میرود و بعد که کمی تنش را به لاشه ی قدرت می مالد، می شود دشمن آزادی! بس است به خدا ؟ دکان اسلام باز کرده اید و نماز خرید و فروش می کنید؟…..

از ان طرف ماجرا، خوشحالم که آدم مغرور غربی که همه دار و ندارش از به یغما بردن ثروت کشورهای فقیر- عجب جمله ای! – و تحمیل جنگ ها و به راه انداختن مسابقه ی تسلیحاتی، به دست امده – کمی بی انصافی کردم اما حقشان است! – این گونه از آشی که خودش پخته، می ترسد. نتیجه ی در فقر نگه داشتن کشورهای آسیایی و آفریقایی همین شد که میلیون ها تن از هزاران فرهنگ و از جمله اسلام برای بدست آوردن زندگی بهتر و فرار از دست همان غربی ها، به انها پناهنده شدند. خوب حقتان است. حالا بترسید! عمه ی من نبود که فلسطینی ها را آواره کرد، فجایع بوسنی را آفرید، در قانا (غانا) حمام خون به راه انداخت، بیش از یک میلیون نفر از مردم عراق را کشت – به عدد دقت کنید – و طالبان را همچون گوسفندی پشمالو اما بی مغز پرورش داد و حالا از پس همان گوسفند هم بر نمی آید!

گیر افتاده ایم این وسط ما، باور کنید گیر افتاده ایم. از یک طرف افراطیون مذهبی خشک مغز بی شرفی که لازم اگر باشد، پیامبر را هم تکفیر می کنند و از طرف دیگر همین ادم های کت و شلواری مثلا متمدن فوکول دار(همان کراوات!) جنایتکاری که با انگشت اشاره ای هزاران می کشند.
ما هم عین گربه هایی بی عرضه از برای نانی، یک روز این وری هستیم و روزی دیگر آن وری!!!

بیچاره آزادی، بدبخت انسانیت، …

پ ن : به به این هلندی ها چقدر به آزادی احترام میگذارن، دمشون گرم! آقا یکی رفته تو حرفای این ویلدرس جای اسلام و یهود رو عوض کرده انداختنش زندان! خوب مرتیکه مگه نمیدونی فقط میشه از اسلام و قرآن انتقاد کرد؟!!!!

1:انتخابات مجلس هشتم یکی از سردترین انتخاباتی است که دیده ام.حداقل از نظر تبلیغاتی اینگونه بوده اگرچه در مورد میزان مشارکت مردم هم نباید بیش از حد خوشبین بود!
2:قربان اصولگرایی اصولگرایان بروم که با شروع آشکار تبلیغات انتخاباتی قبل از موعد مقرر قانونی! اصولگرایی را به نهایت درجه رساندند و بعد از موعد مقرر هم با نصب تصاویر بزرگ-که خلاق قانون است- زبانشان را دو متری برای قانون گذاران که از قضا خودشان بوده اند، دراز کردند!!! (منظور از زبان درازی همان زبان دراز کردن به معنی مسخره کردن است نه مثلا حرافی icon_mrgreen.gif )
3:آقاجان کسی فامیلی آشنایی که با جناب جنتی فامیل یا دوست نزدیک باشه، نداره؟! به این ترتیب که پیش میره، بعد از انتخابات جمعه هم بعضی ها تائید میشن و بعضی ها رد!!!
4:مردم طنز دوستی داریم چون همه ی کشور از راس گرفته تا کف! همه طنازند.بد جوری هم طنازند ها.(خدایا کاری بکن بیفتد دو ریالی ها!)
5:این فایرفاکس جدیده هست! بتا 4، آقا بشتابید که عجیب نعمتی است برای بشریت!!!
6:آگهی روز:سایتهای انتخاباتی را با فایرفاکس سریع تر و امن تر! ببینید ^_^

تا بعد

ادبا یا علما؟

منتشرشده: 2008/03/09 در اجتماعی, روزنوشت

امروز چیزی به ذهنم رسید گفتم اینجا هم مطرح کنم.بلند فکر کردن یعنی همین خوب!
در این دو سالی که وبلاگ خوان و وبلاگ نویس بودم، طبیعتا با مسايل مختلفی مواجه شدم.آشنایی با وبلاگ نویس ها و برقراری دوستی و … از عوارض این کار بود.زیاد کش ندهم، خلاصه اینکه اگر وبلاگ نویس ها را به دو طیف علمی نویس و ادبیاتی تقسیم کنیم متوجه فرق های اساسی این دو قشر می شویم.
علمی نویس ها اساسا افرادی منطقی،خوش برخورد و پرحوصله هستند ولی ادبیاتی جماعت اغلبشان احساساتی،کمی تندمزاج و بی حوصله تشریف دارند!(البته نه همه، فحش ندید)
نمیدانم مشکل از علوم انسانی است که حساب و کتاب درست و حسابی ندارد یا چه؟! حالا منظورم این نیست که مثلا من با اینها مشکل دارم یا بالعکس ها! نه اینها تحمل همدیگر را ندارند.مثل گرگی اند که وقتی به گله می زنند، اول همه گله را خفه می کنند بعد سهم خودشان که یکی میشود را بر می دارند و می روند! حسادت بدجوری آتش میزند این قوم را.

پ ن0:من این طور استنباط کردم، شاید هم اشتباه میکنم.چه بدانم!
پ ن1:الهی ادرکنی 😀